غزل قزوینی
غزل قزويني :
پيش تو لنگ مِندازد مهتاب مَنه
چاكر ِدر گاهتس آفتاب منه
من همينجوري دلي ديوانه تم
هي نزن رو صورتت سرخاب منه !
دوس دارم كه قام بشم يه گوشه اي
وقتي تو استخر مِري تو آب منه !
تا دل بيچاره مَه تسكين بد م
هي مِرم بالا شراب ناب مَنه !
پابرهنه دنبالت هرجاميام
توي سرما لخت و بي جوراب مَنه !
هي بيا دررو بريمان انزلي
گم بشيمان گوشه تالاب منه !
روزا كه پيشم نمياي تو بيا
جانه زن مُرد َه شبا تو خواب منه !
فك كنم بعداز عروسي سگ بشي !
بشكني روي سَرم بشقاب مَنه !
يا كه مجبورِم كني ساكن بشم
توي گرداب ،داخل مرداب منه !
توضيحات :
منه :با فتحه «م »و« نون» د ر لهجه قزويني به معني چيزهايي از اين قبيل است .
قام شدن : قايم شدن ، پنهان شدن.
مِري : مي روي
جانه زن: جوانه زن ، زن جوان .
فك كنم :فكر كنم




